رمان مارگاریتا دلچه ویتا داستانی جذاب و خیال انگیز با زبان دختری خیال پرداز و جسور و در آستانه بلوغ است که زیر سطح فانتزی خود بیانه ای پر شور علیه فاشیسم و نژاد پرستی و حتی سرمایه داری است.مارگاریتا همه چیز را با زبان شیرین خود می بیند و درک می کند.او نوعی بصیرت بدوی دارد که نفوذ ویرانگر تفکر ضد انسانی همسایه بغلی را در زندگی آرام خود درک می کند.او هشدار می دهد و می جنگد اما دیگران چنان مفتون ظواهر زیبای جهان جدیدشان هستند که نمی فهمند و حتی او را آزار می دهند.
مارگاریتا در پایان روایت سرگشته و حیران به اطراف خود مینگرد. آیا انسان در گذشته زندگی اجتماعی ایده الی داشته است؟ آیا خانواده او در گذشته با یک زندگی عادی که با همه کاستیهایش به خوبی در داستان توصیف شده حال روز بهتری داشتهاند؟ و یا اینکه امروز با به دست آوردن کمی رفاه به زندگی بهتری دچار هستند؟ داستان این کتاب درباره ایجاد یک پرتره واقعی و نه وما زیبا و پرزرق و برق از دختری در سنین نوجوانی است. با انتخاب یک دختر به عنوان قهرمان آن هم در سن نوجوانی که سن سرگشتگیها و عبور از رویاهای کودکانه به سمت واقعیت تلخ زندگیست در واقع قصد آن دارد تا مناسبات زندگی امروز را که به نظر بسیار جدی میآید به روایت یک ناظر به حاشیه رانده شده به چالش و تمسخر بکشد. این دختر را میتوان نمایندهی قوه تخیل دانست که تنها حربهی هنر و هنرمند برای مقابله با تمایل خشنی است که در جوامع صنعتی نسبت به مصرف میان طبقه متوسط شهرنشین تبدیل به رقابت شده است. تمام رفتارهایی که شخصیتهای داستان برای طی مسیر جدیدشان برای پیشرفت انجام میدهند؛ همان روشی است که ساختار قدرت و ثروت از طریق تبلیغات برای آنها دیکته کردهاند.
داستان پایان تلخی دارد اما شیرینی نگاه مارگاریتا به زندگی برای هر خواننده متفکری شیرین و جذاب است و انسان را به تلاش برای مقابله با این حجمه و تعرض جدی وا می دارد.
پی نوشت : خیلی ها جامعه ایران بعد از انقلاب را جامعه ای آرمانی می بینند و چشمهایشان را برای نقصها و کاستی هایش بسته اند و دیوانه وار برایش سینه سپر می کنند و فریاد می زنند.راستش این نگاه فرقی با فاشیسم و سرمایه داری رادیکال ندارد.آنها نمی بینند که خودشان هم چندان تفاوتی با غرب و شرق ندارند و اعمال و روشهایشان بسیار مثل همان هاست.شاید چون هنوز قدرت بی حد بین المللی ندارند و اشتباهات بزرگ غرب و شرق را مرتکب نشده اند در توهم پاکی و معصومیتی ناشی شرایط باقی مانده اند و عجیب نیست اگر آنها هم قدرت و جایگاهی جهانی داشتند همان کارهای دیگران را می کردند البته که این ها هم عده ای آرمانگرای شریف و صادق دارند اما جمع کلی چندان امید بخش نیست متاسفانه دنیای هنر ما هم چنان در میان مایگی غرق است که حتی توان تلنگری کوچک هم برای جامعه اش ندارد عاقبت ایران هم چندان از بقیه جهان جدا نیست و وقتی همه چیز فرو پاشد ما هم به همان درد جهانیان مبتلا هستیم
بزرگترین آهنگساز تاریخ سینما درگذشت
هم ,مارگاریتا ,زندگی ,یک ,داستان ,ای ,است که ,مارگاریتا دلچه ,دلچه ویتا ,فاشیسم و ,مقابله با
درباره این سایت